گزارش مجله فیلم از فیلم سینمایی پالتو شتری
مهدی علیمیرزایی را به عنوان فیلمنامهنویس گشت ارشاد یک (سعید سهیلی)، در مدت معلوم (وحید امیرخانی)، First Born و پارادایس (علی عطشانی) میشناسیم. این دانشآموختة کارگردانی سینما از دانشکده سینماتئاتر دانشگاه هنر، ترجیح داد تا زمان مهیا شدن شرایط ساخت فیلم، بر فیلمنامهنویسی برای دیگران تمرکز کند. پالتوشتری نخستین فیلم سینمایی اوست.
آیا فیلم پالتو شتری همانی است که علیمیرزایی سالها دنبال ساختش بوده است؟
«واقعا نه. در ایران فیلم سازی یک انتخاب نیست؛ بیش تر بلکه یک فرصت است. در این زمان و این شرایط امکان ساخت پالتوشتری مهیا شد و گرنه هیچ اصراری نداشتم حتما اولین فیلمم این باشد.»
آیا می توانیم پالتو شتری را یک فیلم کمدی بپنداریم؟
«میتوانم بگویم پالتو شتری یک درام جدیست که با لحنی سرخوش روایت میشود. این که توصیف فیلم با یک عبارت و یک ژانر ممکن نباشد، برای من نشانه مثبتیست. فیلمی تولید شده که براحتی نمی توان آن را در ژانری جای داد و نسخه اش را پیچید.
در پالتو شتری سعی کردم شخصیتها و موقعیتها طوری طراحی شود که هم تماشاگری که برای تفریح به سینما می آید راضی باشد، هم مخاطب جدیتر که در لایه های زیرین فیلم به دنبال سویههای اجتماعی، فلسفی و سیاسی است دست خالی برنگردد.»
در نگاه علی میرزایی فرق اساسی روند تولید پالتو شتری با بقیه فیلماولیها در این بود که…
«مجید شیخ انصاری به عنوان تهیهکننده فیلم تسلط خوبی روی پروسه تولید داشت و به شکل آکادمیک این رشته را آموخته بود. همین باعث شد روند تولید برغم بودجه اندک ما، خیلی هموار باشد. به شکل عجیبی همه چیز خیلی روان جلو رفت.»
خط اصلی و فضای کلی فیلم پالتو شتری…
«محیطهای دانشگاهی، کافهها و دفاتری که محل بحثهای جوانانه است، از فضاهای اصلی فیلماند. نمی توان انکار کرد مخاطبی که با کتابهای نیچه آشنایی دارد و از نگاه او به مساله قدرت، دموکراسی، اخلاق و حمله او به میانمایگی با خبر است، از پالتو شتری لذت بیشتری می برد ولی با دیدن فیلم کاملا آَشکار می شود که پالتو شتری تنها مختص این گروه نیست. مخاطبی هم که با این مباحث آشنا نیست، موقعیت شخصیتها و مسائل آنها برایش قابل تشخیص و همذات پنداری است.»
فیلمبرداری پالتوشتری طی 30 جلسه در اردیبهشت ماه 98 در تهران به پایان رسید. فیلمبرداری را مسعود امینیتیرانی برعهده داشت که در مقام کارگردان؛ بیداری برای سه روز را ساخته و حاصل کارش را به عنوان فیلمبردار در آثاری مثل یک دزدی عاشقانه (امیرشهاب رضویان) و گرگ بازی (عباس نظامدوست) دیدهایم. پالتوشتری یکی از دو فیلمی بود که علاوه بر حضور در بخش نگاه نو، به قسمت مسابقه اصلی سینمای ایران و سودای سیمرغ راه پیدا کر
حکمتِ شادان/ نگاهی به فیلم پالتو شتری
وجه تسمیه فیلم پالتو شتری
وجه تسمیه فیلم پالتو شتری
نظر هوشنگ گلمکانی درباره فیلم پالتو شتری
هوشنگ گلمکانی سردبیر مجله فیلم و از منتقدین سرشناس و قدیمی سینما در مجله فیلم، ویزه نامه سی و هفتمین جشنواره فجر درباره فیلم پالتو شتری نوشته است:
اما دو فیلم اولی که به بخش سودای سیمرغ راه یافته اند استحقاقش را داشته اند. دو فیلم دیدنی و متفاوت که به فیلمهای امسال تنوع می بخشند.
پالتو شتری(مهدی علی میرزایی) یک کمدی متفاوت و دلپذیر روشنفکرانه از دنیای روشنفکران است بر محور موضوع رقابت و حسادت و منفعت طلبی و ریاکاری.
آدمهای خودنما و ریاکار و متوهم تلاش می کنند با حقه و کلک و ظاهر سازی به هدفشان برسند. آدمهایی آشنا که هرکدام چندتایی از آنها اطراف خودمان سراغ داریم.
فیلم ساز که پیش از این تجربه هایی در فیلمنامه نویسی داشته (گشت ارشاد، در مدت معلوم، پارادایس، اولین تولد) اینجا علاوه بر فیلمنامه کار شده و دقیقش، در اجرای چنین طرح دقیقی خود را مسلط نشان می دهد. بخصوص که اجرای کمدی خاص این فیلم کار سختی بوده است که در سینمای ایران سابقه ندارد. از دیگر غافلگیریهای این فیلم همچنین بازی خوب بازیگرانش است.
تفاوت پالتو شتری با کمدی های دیگر سینما
محسن شهمیرزادی: مدتهاست که ژانر کمدی سینمای ایران مسیر خودش را از جشنواره فیلم فجر و سایر جشنوارههای سینمایی کشور جدا کرده است. فیلمهای کمدی دور از نظر منتقدان و اهالی رسانه روی پرده میروند و مخاطبان مختص به خود را دارند.
ورود آنها به جشنواره عمدتا با ناکامی همراه بوده و انتظارها را برآورده نمیکند. در این میان برخی از فیلمهای کمدی خاص که مخاطبانی خاص دارند، بیشتر مورد اقبال جشنوارهها قرار میگیرند؛ این در حالی است که همین آثار چندان از سوی مردم مورد حمایت و توجه قرار نمیگیرند.
«زهرمار» و «پالتو شتری» دو اثر طنزی هستند که در سالن جشنواره فجر امسال روی پرده رفتهاند که «زهرمار» بدون هیچگونه اقبالی از سوی منتقدان و اهالی رسانه، به کار خود پایان داد و احتمالا در گیشه نیز چندان مورد توجه قرار نخواهد گرفت. «پالتو شتری» اما وضعیت متفاوتی دارد، اقبال و عدم اقبال به آن متفاوت بوده، چراکه مضمون جدیدی در قالب سینمای تفننی را خلق کرده است؛ نقد روشنفکری و ابتذال که 2 روی یک سکهاند.
فلسفه پالتو شتری…
تفلسف فان؛ پالتو شتری نه کمدی است، نه درام، نه در ژانر معمایی جا میگیرد نه جنایی! نه قرار است با آن بخندیم، نه هیجانزده شویم و نه معمایی برایمان گشوده شود. پالتو شتری هجو روشنفکری و ژست خودشیفته همهچیزدانی است که در فضایی تفننی روایت میشود؛ هجوی که برای روایت آن در بستری تفننی از تئوری حقیقت نیچه و برای ریشهیابی مسالهاش از فروید کمک گرفته شده است.
اگر تاکنون همه فیلمهای مرتبط با دانشگاه، تنها کاریکاتوری از این فضا بودند، این فیلم شرایط متفاوتی را تجربه میکند، چرا که دانشگاه فقط میز و استاد و چمن و دوست پیدا کردن نیست. آن چیزی که فضای دانشگاه را متفاوت از محیط بیرونش میکند، وجود تیپهای مختلفی از افراد است که تنها در این محیط هویت پیدا میکنند و ذهنیتی مختص به این فضا دارند که در خارج از آن نمیتوان یافت.
تیپ شخصیتهای همهچیزدانی که بیشتر از هر چیزی ژست هستند! ژست دانایی با ادایی از ظاهر اندیشمندان؛ این ادا میتواند سبیل نیچهای یا … باشد. شخصیتهایی که در یک «توهم» بزرگ به سر میبرند و مثال آنها در هر دانشگاهی به وفور پیدا میشود.
کاراکترهای پالتو شتری از چه ریشهای برمیخیزند؟
حلقه تعلیق ماجرا به این نکته برمیگردد که این کاراکترها از چه ریشهای برمیخیزند؟ پاسخ فرویدی و ارجاع به بحرانهای کودکی، نسخه نهایی کارگردان است که نه میتوان آن را نادیده گرفت و نه میتوان چندان آن را پسندید، چرا که خود کارگردان نیز در پالتو شتری بارها اظهار فضل تئوریک میکند و برای آنکه ثابت کند بر آن چیزی که هجو کرده احاطه دارد، خودش به خودشیفتگی همهچیزدانی میرسد.
شاید اصلا بتوان این قرائت را داشت که فیلم نوعی محصول روانکاوی سازندگان اثر باشد که از زاویه نگاه سام درخشانی روایت میشود. اما بزرگترین دستاورد پالتو شتری حرف گرانقیمتی است که به مخاطب میرسد؛ حرفی که مطرح کردن آن ستودنی است و تنها کسانی آن را بخوبی حس میکنند که با شخصیتهای مابهازای فیلم در واقعیت ارتباط داشته باشند.
اینکه سبیل نیچهای و جملههای پرطمطراق و ژست خودشیفته روشنفکرانه در سیاست، فرهنگ و فلسفه هیچ تفاوتی با پوشیدن لباس بادکنکی و نازلترین درجات فرهنگی ندارد که روشنفکری امروزی با فرهنگ بیریشه و جاهلانه، هر دو روی سکه ابتذال هستند. هر دو جامعه را مبتذل میکنند و به یک اندازه در «توهم» و «پیله» خود غرق هستند.
همه آنها ماحصل «عقدههای درونی» و «سرکوبهای کودکی» هستند که به دو شکل مختلف درمیآیند که در سکانس نهایی فیلم بخوبی امتزاج آنها به تصویر کشیده میشود.
فضای اصلی پالتو شتری
پالتو شتری فضایی تفننی و ریتمی مناسب و قصهای نسبتا پرکشش دارد که مخاطب از دیدن و حتی نفهمیدن آن خسته نمیشود. میتوان پالتو شتری را ستود، چرا که اکثر دغدغههای مشابهش به یک درام سیاه بدون ریتمِ پایان بازِ بیمخاطب منتج میشود.
در کنار آن باید آن را نکوهش کرد که هر جایی اسم دین میآید، خرافات مطرح میشود، دین را جادو و جمبل میداند و نسخهپیچی کارگردان برای رهایی از «توهم» بزرگ، «زمهریر نیستی» است.
اثر کاملا نیستانگار است و سکانس پایانی فیلم نیز موید همین گفتار. وقتی از نیستی راهی به بیرون نیست، وقتی نمیتوان پیله را درید، به صدای زنگ شیطان گوش بده، گوش بده و تن به فراموشی بسپار، به آواز ابتذال: اگه تو دلبری، دل منو میبری…
مهدی علیمیرزایی، کارگردان «پالتو شتری» علاوه بر کارگردانی، فلسفه خوانده است و از فیلمی که ساخته مشخص است شناخت درستی از «فضای علوم انسانی» در کشور دارد. او تمام فیلم را بر نظریه «حقیقت و توهم» نیچه سوار کرده است و بر خلاف عمده فیلمهای فلسفی- مانند سوءتفاهم محمدرضا معتمدی که مبتنی بر نظریه فراواقعیت بودریار بود – توانسته با زبان کمدی فیلم را در بیاورد.
این یعنی اگر فیلمساز ما بخواهد میتواند با زبان فیلم مباحث فکری را با اجتماع در میان بگذارد و حالا کمدی یکی از فرصتهای غنیمتی است که باید جدی گرفته شود.
درباره فيلمنامه سينمايی گشت ارشاد